غمگینم. آنقدر غمگین که تمامی ندارد. مثلِ افقِ سفید که در بیکرانش پرندهها پلپل میزنند. هرگز معلوم نیست پرندهها به کجا میخواهند برسند. چون افق پایانی ندارد.
من از این حسِ پایانناپذیری غمگینم. همه چیز باید پایانی داشتهباشد، قطعیتی داشتهباشد. مثلِ شکلهای سربسته: مربع، مثلث، دایره. اما دنیا به طرز بیرحمانهای بزرگ و نامفهوم است.
نه بدیِ دنیا پایان دارد نه خوبیاش. حتی خودِ ما پایان نداریم. و به همین دلیل بیهدفیم. مثل تکههای یخِ شناور روی اقیانوس. بیهدف مثلِ خود خدا.
درباره این سایت